ما دیر یا زود خواهیم مُرد و جسم ما چه معلول باشد و چه سالم، مهم نیست (هیچکس معلول بودن را دوست ندارد ولی وقتی معلولیت جزء لاینفک زندگی ما شد، مجبوریم معلولیت خودمان را فراموش کنیم وبرای ساختن یک زندگی متعالی تلاش کنیم). انسان برای خلق و آفرینش توانستن و موفقیت به دنیا آمده است و معلولیت وسلامتی دلیلی بر این نیست که از خلاقیت خودمان باز مانیم. برخی افراد سالم جسمانی فکر می کنند همین که تن سالمی داشته باشند یا دارند، کافی است و این کار بزرگی است، آیا حیف نیست با این جسم سالم هیچ قدرت واراده ای برای خلق موفقیت زندگی خودمان نداشته باشیم؟ چقدر کوته بینانه است که قدرت جسم را فراتر و بیشتر از قدرت اندیشه و ذهن اندیشه ورز و نیروهای روانی بدانیم. وقتی من نتوانم در زندگی به موفقیتی داست یابم جسم سالم به چه دردم می خورد که داشته باشم یا نداشته باشم؟ برخی معلولان فکر می کنند اگر جسم سالمی داشتند حتما می توانستند به موفقیت دست یابند، در حالی که خیلی از افراد سالم هستند که با وجود سلامتی کامل جسمانی خودشان، قادر به خلق موفقیت زندگی خودشان نیستند (و غرق ناامیدی، ناتوانی، افسردگی، ترس واضطراب و هزاران ناراحتی روانی وفکری هستند) پس چرا یک معلول فکر کند موففقیت اش صرفا در قلمرو جسم سالم داشتن است؟ موفقیت ها از ذهن شروع می شوند.