در کتاب "مغز خفته" بیشتر به فیزیولوژی و عصب شناسی خواب پرداخته شده است، درک درست از خواب و رویا مستلزم داشتن پیشینه ای ذهنی در مورد مفهوم هشیاری و آگاهی و حالات تغییر یافته آن است.

خواب، بی اغراق یکی از بغرنج ترین مشکلاتی است که انسان متفکر را در طول قرون به خود مشغول داشته است. این معمای رفتار شناختی، به تازگی مورد بررسی دقیق قرار گرفته و از رهگذر همین نیم نگاه موشکافانه، حقایق زیادی در مورد آن آشکار گشته است. روزگاری رؤیا و خواب چیزی شبیه به مرگ موقت یا توقف فعالیت های حیاتی بدن دانسته می شد، اما امروز این دیدگاه دیگر در میان اهل نظر طرفداری ندارد.

خواب، حالتی از هشیاری است، شیوه ای از فعالیت است و بخشی مهم از زندگی همه ما را تشکیل میدهد. ما در هنگام خواب، به همان شدتی «زنده» هستیم که در بیداری. تنها چیزی که در خواب دگرگون می شود و تا بدین پایه مایه حیرت ما را فراهم آورده، تغییر حالت هشیاری ماست. دگرگونی فیزیولوژیکی که بازآرایی اطلاعات در دستگاه اعصاب مرکزی را به دنبال دارد و به نوبه خود به پدید آمدن رؤیا این معمای کهن می انجامد.