کتاب فروپاشی نظام خانواده و ازدواجهای نوین به قلم صاحب قربانیان و علی جمشیدی، به بررسی جامعهشناختی عوارض تنهایی در جوامع نوین که به یکی از دغدههای اصلی مردم در سراسر جهان تبدیل شده است میپردازد.
برداشتی که امروزه اکثریت افراد از زندگی در اذهان خود دارند برداشتی اشتباه است. لذا تغییر ساختاری طرز افکار امری ضروری بهنظر میرسد. باید دولتها یا خود مردم برای احساس تنهایی، پوچی و بیهودگی چاره اندیشی نمایند. به نظر من (نویسنده) عارضه اصلی مدرنیته همین احساس تنهایی و احساس استقلال فردی افراطی است. آن چیزی که منجر به تشدید این عارضه میشود افزایش منفعت طلبی فردی است.
شهروندان این جوامع نیاز به زندگی خلاق و اثر بخش دارند. زیرا باعث تغییر در انگیزشهایشان میشود. یکی از اصلیترین انگیزههای نگارش این کتاب، اثبات این نکته است که در اوج فشارهای زندگی مادیگرایانه و بدبینی به یکدیگر میتوان تنها نبود و شاد زیست.
آنچه که همه باید بدانند این است که میتوان زندگی با برنامه و معنیدار داشت. زندگی خلاق از همین «حالا» شروع میشود. نباید آن را موکل به فردا و فرداها نمود.
در بخشی از کتاب فروپاشی نظام خانواده و ازدواجهای نوین میخوانیم:
همسرگزینی سنتی با همه محدودیتهایش، در ساختار بسته مناسبات دختر و پسر دارای کارکردی بود که درشکل نیمه مدرن آن، فاقد این کارکرد شده است. به دلیل عدم شناخت کافی و لازم دختر و پسر از یکدیگر از یکسو و اهمیت عوامل اقتصادی در سنجش و گزینش همسر از سوی دیگر نرخ طلاق و گسیختگی پیمان ازدواج بهطور روز افزونی زیاد شده است.
شناخت سطحی و بسنده کردن بسیاری از الگوهای ازدواج به زیبایی، پول و امکانات رفاهی همسر و همچنین نبود امکان همنشینی هنجارمند و فارغ از انگها وتهمتهای اجتماعی در ایجاد رابطه آشنایی و مراوده آزاد میان دختر و پسر به صورتی آشکار و قانونمند به دلیل مقاومت ساختارهای دینی و سنتی در این نوع از مناسبات انسانی، منجر به تشکیل خانوادههایی میگردد که تنها تضمین پایداری آن گاه مهریه سنگین و ترس از عواقب اجتماعی و اقتصادی برای زن و یا فرزندان حاصل طلاق میباشد.