این عشق جنازه
پاگرد چندمین حکایت عشقی
که مرده ی این کلمات می شویم
انتهای باد را می دوی
از خواب بیرون می رویم
تا تنهایی بیداری سیب
شکل همین شعر چندمی!
و این برف پلاسیده ی جاری
من مردم را نمی شناسی
تا میانتان می سوز د ستاره و حرف !
دنبالش نگرد
در برهنگی چندمش مانده ایم
جنازه ی این عشق حرفی تازه ندارد .