من می روم تا بر ترس هایم فائق آیم، آیا کسی هست مرا همراهی کند؟
وقتی بترسیم، جرأت عمل را از دست می دهم، وقتی تردید کنیم، نسبت به تصمیم گیری خودمان بدبین می شویم.مردان بزرگ موفق می شوند، چون از شکست خوردن نمی ترسند و شکست خوردن را امری لازم و بدیهی می دانند، ولی با این وجود، هیچ وقت قصد توقف و تسلیم شدن را ندارند، چرا که شکست خوردن را مثل افتادن نوزاد نوپایی می دانند که قصد دارد راه رفتن ( پیروزی و موفقیت مردان بزرگ ) را یاد بگیرد. کودکان برای اینکه بتوانند با گام های استوار راه بروند و دیگر به این آسانی تعادل خود را از دست ندهند و نیافتند، بار ها و بارها می افتند ولی دست بردار نمی شوند و در نهایت به راه رفتن موفق می شوند و مهم این نیست که چندین بار افتاده اند، مهم این است که خودشان راه رفتن را می آموزند. مردان بزرگ هم، اگر بارها شکست بخورند، شکست های خودشان را به منزله دوباره برخاستن فرض می کنند و آنقدر شکست می خورند و تجربه می آموزند تا در نهایت راه های شکست دادنِ شکست خوردن را یاد می گیرند. در واقع با هر شکست خوردن، یک راه برای شکست نخوردن می آموزند. آدمی آنچه را که بخاطر ترسیدن و اقدام نکردن و دست نزدن به عمل، از دست می دهد، بیشتر از آن است که بخاطر شکست خوردن از دست می دهد. آدم ترسو، نجنگیده، خود را شکست داده و خود را باخته است، ولی آدم شکست خورده با آنچه در توان داشته، جنگیده و شکست خورده است. آدم ترسو، هم ترسو است و هم شکست خورده، ولی آدم شکست خورده، شکست خورده است ولی ترسو نیست.