کتاب رمان مراد نوشتهی مهدی بیات، در مورد معلم تنهایی است که وقایع روزانه خود را مینویسد، بسیاری از اوقات به گذشته نقب میزند و اتفاقات گذشته را واکاوی میکند؛ در این بین او خوابی میبیند که کل زندگیاش را تحت تاثیر قرار میدهد.
در بخشی از کتاب رمان مراد میخوانیم:
داستان نیمه کاره (شبح) عملن روی دستم مانده بود این یکی از بدترین اتفاقاتی است که میتواند برای نویسنده بیفتد به شدت هراس داشتم که مبادا دچار سقط جنین ادبی شوم.
نوجوان بودم که نوشتن قصه را آغاز کردم اولین قصهام در مورد ماهیگیر کهنه کاری بود که همراه پسر نوجوانش به دریا میرفت. هر روز وقتی تور را از پهنه آب به قایق میکشیدند پسر ماهیگیر یکی از ماهیهای زنده را که جوانی و امید از فلسها و چشمهایش هویدا بود دور از چشم پدر به دریا میانداخت پسر ماهیها را دوست داشت و پدرش را بیشتر. به همین خاطر به نجات جان یک ماهی قناعت میکرد. پدر این را فهمیده بود اما به روی پسر نمیآورد در عوض پیوسته به پسر یادآور میشد که خانواده تهیدستی هستند به طوری که مدام مجبورند قلک دیروز خریده شده را امروز بشکنند.