داستان جادوی سرخ برگرفته از حقیقتی در هزاران سال پیش...
در روزگاری دور گروه شروری به نام موقرمز ها بودند که با دزدی و گدایی زندگی می کردند درمیان آنها زن جوانی بود که ادعا می کرد پیشگویی و جاو هایش دنیای کولی ها را نجات می دهد اما هر بار گفته هایش اشتباه از آب درمی آمد و موجب خنده وتمسخر می شد ،از طرفی گروه آنها آنقدر به شرارت و دزدی دست می زدند که مردم هر شهری که به آنجا می رفتند بعد از مدت کوتاهی بیرونشان می کردند. تا اینکه روزی آن زن جوان تصمیم گرفت از گروه خارج شود و سرنوشتش را تغییر دهد، غافل از اینکه تا خود انسان تغییر نکند،سرنوشتش هم تغییر نخواهدکرد. پس آن زن موقرمز دختر نوزادش را رها کرد و به سرزمین های دور سفر کرد.