سرمایهداری جهانی یکپارچه در دوران کنونی دارد با بدهی در تکاملش جابجا میشود. دلوز هم در اواخر حیاتش جوامع ما را در حال گذار از وضعیت انضباطی به وضعیت کنترلی میدید و بلبشوی درون نهادهای قانونی را هم ناشی از همین گذار ماهوی جامعه میدانست. از دید او، ما داریم از حیوانی به حیوانی دیگر میرویم: از انسان محصور در جامعهی انضباطی به انسان مقروض در جامعهی کنترلی. از حیث عینی، مرزهای کارخانهی کلاسیک با کارگران صنعتی شمارشپذیرش به آنسوی دیوارهای کارخانه با انبوه کارگران اجتماعی شمارشناپذیرش انتقال یافته، یا جامعه به فراسوی اسطورهی کارخانهی اولیه رفته است...اسم دمدستی این فاجعه اخاذیست و از طلوع هراسآور دورانی دیگر حکایت دارد، دورانی کنترلیتر و شکنندهتر، دورانی که اشکال مبارزاتیاش را از امروز نمیتوانیم پیشبینی کنیم.تنها خوب میدانیم که عاقبت همه چیز به جنبشهای مقاومت، به مغزها، چشمها، و قلبهای آفرینشگرشان بستگی دارد...