کسی چراغ را در بهت من خاموش می کند
که با روپوشی کم خون
زمستان خوابی کنم
به عقاید زیادی لب زدم
و تن به غربتی لرزان کشیدم
تعریف این زیر سیگاری
کی به حالت خود بر می گردد؟
از بس با گریه مشترک بودم
خیلی از حرف ها را نمی شود گفت
آن هم اینجا