در روزگاران قدیم پادشاهی زندگی میکرد که بسیار بیمار بود. طبیبان از مداوای او عاجز مانده بودند. آنها تنها راه چاره را یافتن ونوشیدن از آب چشمه ی جادویی برای پادشاه میدانستند. پادشاه سه پسر داشت. آنها به ترتیب راهی جستجو برای یافتن این چشمه ی آب شدند. دو پسر بزرگتر به خاطر میل به قدرت، اما پسر سوم با نیت خوب کمک به پدر و برادرانش...