کتاب برای چشمهایش گزیدهای از سرودههای پارسی شهرام سورتجی که خواننده را یاد عشقهای کودکی و کوچههای عاشقی؛ جایی که یک قدم فراتر از عشق؛ عشق را در محدوده ممنوعه بیم و امید ایستاده باز میدارد.
در قسمتی از کتاب برای چشمهایش میخوانید:
سالیانی ست گذشت...
که من و تو با هم
کنجِ آن تنهایی
زیرِ آن بوتۀ یاس
شعرها می خواندیم
داستان هایی چند
قصه هایی از عشق
……
نوبت خواندن تو
وقت پروازم بود
روی بالِ رویا
من همه محو صدایت بودم
و هر از گاهی چند
چشم بر چشمانت
مات و مبهوت نگاهت بودم