اشتراک در تلگراماشتراک در واتس‌اپموارد دیگر
عناوین مرتبط از کتابراه
معرفی کتاب
دسته شعر نو، ۱۷صفحه، فرمت PDF، زبان فارسی، ۶.۵۳ مگابایت، ۳۲۶۱ بازدید

کتاب یک لیوان چای به قلم بابک ناصح چافی در قالب شعر نو به تحریر درآمده است.

در قسمتی از کتاب یک لیوان چای می‌خوانیم:

دست‌ها مانده از تو روی دست‌هایم.
دست‌هایی که همیشه لبخند می‌زدند و از یادم می‌بردند که ابروهایم را در هم فرو ببرم.
دست‌ها مانده از تو روی پاهایم.
دست‌هایی که خانه بودند و هر جا که می‌رفتیم مرا انگار از هزار سال قبل با در و دیوار و گیاهانش آشنا کرده بودند.
دست‌ها مانده از تو روی پیشانی من، و نگفته دانستند تمام دردهای مرا. مرا در پوش مهربانی گرفتند و به من اطمینان دادند که هیچ وقت بدون آن‌ها نخواهم ماند.
من در همین نزدیکی‌ها، بین آن درخت‌ها، میان آفتاب و برگ، بین ازگیل‌ها و آلوچه‌ها و انارها، میانه‌ی کوه و دریا، بین باران و سبزه‌ها، خانه‌ی ابدی رؤیاهایم را می‌دیدم که تو همیشه به آنجا بازمی‌گشتی.
دیوار خراب و قدیمی تسخیر شده با بوته‌های تمشک همانجاست؛ کنار تبریزی‌ها.
دست‌ها مانده از تو روی گونه‌هانم.
و نانوشته خواندند تمام غصه‌هایم.
تو ترانه می‌خواندی، می‌رقصیدی، آرام کنارم می‌نشستی، به من نگاه می‌کردی و می‌گفتی که همه چیز با تو. همه چیز را فراموش می‌کردم من خودم را غرق می‌کردم در پرهای گرمت، سرم را بیرون می‌دادم از لابلای آن همه نرمی سفید و خودم را می‌سپردم به زیباترین منظره‌ی سبز و آبی صخره‌های اقیانوس.
من در کنار خواندنت غرق می‌شدم در بوی کتاب و کیف، بازی می‌کردم با رنگ‌ها و با آنها می‌نوشتم به خط نستعلیق؛ رنگ‌ها می‌پاشیدند به کاغذ و تو لبخند می‌زدی که همه‌ی اینجا پر است از من و تو.
دست‌ها مانده از تو روی موهایم.
که مرا بردند به رؤیاهایم.
تو لالایی خواندی و گفتی که بیداری، که نگاهم می‌کنی.
من به تو تکیه کرده‌ام و تو مهربانانه بی‌رحمی که هیچ فکر نمی‌کنی ترس ترک اعتیاد به دست‌هایت با من چه می‌کند؛ نباشی من پاره‌پاره‌ام و هر جا پاره‌ای از من در میان این علف‌ها تقسیم می‌شود، در رگ این درخت‌ها، در گلبرگ‌های این گل، میان آن لجن‌ها، در دل آن حیوان عجیب، تا اینکه از کوچکی همه‌ام را باد می‌برد. باد همه را غبار می‌کند و می‌برد.
دست‌ها مانده از تو روی شانه‌هایم؛ که نگاهم کن، که نگران نباش، که با توام.
یک لیوان چای داغ ریخته‌ام برای تو.
تا بیایی برای نوشیدن آماده می‌شود.
حالا من، در خانه‌ی رؤیاهایم، با تمامی وجودم، به زاویه‌ی پنجاه و ‌پنج درجه‌ای خیره مانده‌ام که مانده تا آمدن تو.

ادامه...
کتاب‌های مرتبط
بیشتر
دلانه
سرور ویسی
دیوانه احساس
سرور ویسی
اردی بی بهشت
مسعود رحیمی
ماه
جواد بخشی
چند خطی‌ها
یاسر یزدانی
شدا
پژمان سرلک
نظرات
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید یا ثبت نام کنید.
نگین حسن پور
۱۳۹۸/۴/۳۰
زیبا✏
سارا باقری
۱۳۹۸/۳/۱۱
نوشته ی پر احساسی بود
کتاب سبز را دوست دارید؟
لطفا امتیاز و نظر خود را ثبت کنید!
ثبت امتیاز و نظر
کتاب سبز در شبکه‌های اجتماعی
کانال تلگرام