کتاب گلبانگ عشق به قلم محمد شهریاری مجموعهای است شامل سرودهها، دلنوشتهها، دستنوشتهها و نوشتارهایی که متأثر از کلام گوهربار مولانا و سایر عرفا به رشتهی تحریر درآمده است.
در بخشی از کتاب گلبانگ عشق میخوانیم:
مولانا داوریهای ناآگاهانه را عامل گمراهی انسان میداند و میفرماید بعضی با تصورهای ساده انگارانه، انبیا و اولیا و انسانهای برجسته را همچون خود میپندارند که آنان نیز بشری چون ما هستند. اینان بهدلیل کوربینی از تشخیص و تمیز تفاوتهای میان خود و این بزرگان عاجزند.
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسى زابدال حق آگاه شد
همسرى با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستهى خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عمى
هست فرقى درمیان بىمنتها
در واقع، مقام انسان میتواند بر طیفی گسترده از پستترین موضع (موضع دیو و دد) تا برترین مقام (جایگاههای برتر از فرشته) تغییرکند. یکی از آنچه میخورد و میآشامد و دریافت میکند تنها نیش میآفریند و بدان مردمان میآزارد و دیگری نوشآفرین و دوستدار خلق میشود. یکی عامل زندگی و حیات میشود و دیگری مسبب هلاک. یکی از پلیدیها گل آگاهی میپروراند و دیگری آلودهساز محیط میشود. یکی ذهنش دشت سبزی میشود که گلهای تازه و رنگارنگ نیکاندیشی بر آن مینشیند و دیگری شورهزاری است که جز خس بداندیشی و بدسگالی از آن بر نمیآید. به فرمودهی شیخ اجل سعدی:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شورهزار خس