کتاب امام رئوف ویژهنامه شهادت امام رضا (ع)، خلاصهای از زندگی و شهادت این امام مهربان را روایت میکند.
در بخشی از کتاب امام رئوف میخوانیم:
حضرت با صدایی که در آن اندوه پیامبران موج میزد، پاسخ داد: به آنجا که مرا فرستادی! امام به اتاق خویش باز گشت. آنگاه حس کرد درد، خنجری است که به آرامی و با خشونت در جگرش فرو میرود و جانش در آستانه سفر است. امام آن روز را در بستر ماند. مأمون نیز وانمود کرد بیمار است و در بستر ماند. سپس خدمتکارش را نزد حضرت فرستاد و گفت: امیر مؤمنان میگوید: آیا رضا به چیزی نیاز ندارد؟ آیا مرا پندی میدهد؟ امام، قلب حقیقت را نشانه رفت: به او بگو: پندم به تو این است که به کسی چیزی ندهی که از آن پشیمان شوی. مأمون منتظر بود، منتظر شنیدن فریاد، مویه یا سوگواری؛ اما خبری نشد.