کتاب عشق و حسرت مجموعه داستان کوتاه عاشقانهای به قلم مهدیه احمدی است.
در بخشی از کتاب عشق و حسرت میخوانیم:
دوست داشتم یک روز خاص باشه براش، همه کارهای روزمره خود را انجام دادم.
شمعهای روی میز روشن، پیراهن کوتاه قرمز تنم، شام مورد علاقهاش روی حرارت کم اجاق گاز اماده سرو، تک شاخه گل رز، توی تنگ روی میز، همه چی اماده، منتظر ورودش بودم؛ ساعت از نیمه شب گذشت، شمعها تا نیمه اب شدند، غذای رو اجاق ته گرفته بود، گل رز داخل تنگ پژمرده شده بود، من همچنان اماده و چشم به ساعت منتظر عاشق سینهچاک خود بودم.
طاقت نیاوردم دلم گواه بد میداد، سابقه نداشت دیر بیاید خانه آن هم بعد از ماجرای چند روز پیش که خبر سه نفره شدنمان را بهش دادم، عشقمان صد برابر شده.
هر شب با یه شاخه گل میآمد، هنوز منتظرش بودم.
ما قهر زیاد داشتیم مانند همه، اما عاشقانه همو میپرستیم.
طاقت نیاوردم گوشی رو برداشتم شماره موبایلشو با نفسهای نامنظم میگرفتم بعد از وصل شدن تماس پیغام مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد را شنیدم.
اشکهایم بدون معطلی روان شد.
شمعهای روی میز را خاموش کردم تو تاریکی اتاق فقط راه رفتم تا بالاخره تلفن به صدا درامد، گوشی را با دستانی لرزان کنار گوشم نگه داشتم، جواب دادم.