کتاب من یک موز بودم نوشتهی محمدامین زینلی، داستانی کوتاه از زبان موزی است که به دنیای جدید آدمها وارد میشود.
در بخشی از کتاب من یک موز بودم میخوانیم:
تعداد که زیاد شد، یک اشرفی تبدیل به یک سنگ بیبها میشود که در دنیا فقط نصیب او لگد خوردن از یک کودک دل پاک میشود و تمام دنیای او این میشود که این کودک ساده، روزی دوباره برگردد و به او دوباره لگد بزند. یا در بهترین دید، تبدیل به نمای یک کاخی از کاخهای پرسپولیس شود که برای دیدن نقشهایی که بر روی آن تراشیدهاند از سراسر دنیا بیایند و خرج کنند و وقت بگذارند و حیرت زده به آن بنگرند. آیا تعداد بشرها هم که زیاد میشود از اشرفی تبدیل به بیشرفی خواهد شد؟ بستگی به خودشان داشت. یک سنگ سنگ است ولی یک آدم میتواند انسان باشد!