کتاب سپاه گمشده کمبوجیه و یازده داستان دیگر نوشتهی محمدامین پورحسینقلی، از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول داستانهایی که به ماوراء الطبیعه میپردازد و بخش دوم روایتهایی که ساده هستند اما دغدغههای اجتماعی در پشت آن پنهان شدهاند.
بخش اول با هفت قطعه در صدر قرار گرفته که شاخصترین آنها "سپاه گمشدۀ کمبوجیه" و "یک داستان واقعی" است. اما بخش دوم تنها شامل پنج قطعه میشود که "اکسید دی هیدوژن" و "شماره هفتاد و سه به باجهی چهار" از نمونههای بارز و مصداق عینی دغدغههای ذهنی نویسنده به شمار میرود.
در بخشی از کتاب سپاه گمشده کمبوجیه و یازده داستان دیگر میخوانیم:
مرد آخرین پک را به سیگارش میزند و در حالیکه نیکوتین با اشتیاق از نایژهها عبور میکند تا سوار گلبولهای قرمز شود، باقی ماندهی سیگار را پرتاب میکند روی پلهها و نفس زنان از درب اتوماتیک رد میشود. با یک دست گوشی موبایلش را چسبانده به گوش راستش و با دست دیگرش دکمهی دستگاه نوبتدهی را فشار میدهد و با صدای بلندی توی گوشی میغرد: غلط کرده... همین امروز باید تکلیفشو روشن کنه! الان چکش دستمه... همین الان برگشت میزنم و یک راست میرم کلانتری...
مرد یک لحظه ساکت میشود و بی توجه به لابههای آنسوی گوشی، نگاهی به شمارهای میاندازد که روی تکهی کوچک کاغذ نقش شده است. صدای موزون و آهنگینی توی سالن انباشته از آدمهای منتظر، میپیچد: شمارهی هفتاد و یک به باجهی سه...
مرد گوشی را پایین میآورد و چشمانش را در سالن میگرداند. شاید نزدیک ده نفر روی صندلیها نشستهاند یا روی باجهی مقابلشان خم شدهاند و یا مشغول پر کردن فرمهای بانکی هستند. مرد شانهاش را تکانی میدهد و موبایل را دوباره به گوشش میچسباند: الو... یه لحظه...