کتاب دیگر شعر دیگری نمیبینم مجموعه اشعار نوی شهروز مرکباتی لنگرودی است.
در بخشی از کتاب دیگر شعر دیگری نمیبینم میخوانیم:
قلبم خوب نمیزند
قرص میخواهد
از ابری که پشت ماه
سنگر گرفته به اشتباهش
این همه سیگار را کجای ریههایم جا بدهم آخرش؟
دندانهایم را به کجا قروچه بروم اجنبی؟
پناهی هست توی دستهای حسین خودمان؟
(یا هر نام دیگری)
جواب این سوال تزریقیست که توی رگم هست
پرستار رفتار کرد
تا سماعی بیاورد بالای سرم
نصب کند تا فردا
که قطره قطره
دریا را به رویای دنیایم بیاورم
یعنی دنیا رویاست که این همه درد دارد؟