کتاب نگذار بخوابم نوشتهی مهرداد مراد، یک داستان نیمه بلند جنایی دربارهی زن جوانی است که نیمه شب با نگرانی از خواب میپرد و شوهرش را وادار میکند تا از خانه فرار کنند، غافل از اینکه سرنوشت تاریکی در انتظار آنهاست.
در بخشی از کتاب نگذار بخوابم میخوانیم:
نمیدانم چقدر از نیمه شب گذشته بود که با صدایی خفه از خواب پریدم. نیم خیز نشستم سر جام. در کمد دیواری باز مانده بود و در آن فضای سایه روشن اتاق، داخلش مثل غاری تاریک توی چشم میزد. هول برم داشته بود. مطمئن بودم که صدا از داخل کمد به گوشم رسیده. قلبم مثل ماتحت مرغ تپ و تپ میزد. برای یکی دو دقیقه خیره به آن موج سیاه خیره شدم و بعدش خیلی آرام برگشتم و سرم را گذاشتم روی متکا.
مدت کمی طول کشید تا دوباره چشمانم گرم شد و خوابم گرفت اما هنوز پنج دقیقه بیشتر نگذشته بود که دوباره همان صدا مرا از خواب پراند. یکی میگفت:
«فرار کن. از اینجا فرار کن.»