کتاب حاضر مجموعهای از دو داستان با عناوین قوی قرمز اثر کورنلیوس ماتیوس و غول قرمز اثر فلورا استیل برای کودکان و نوجوانان است.
رنگها از پدیدههای طبیعی هستند که جهان هستی را زیباتر ساختهاند. آنها همیشه اذهان بشر را به خودشان معطوف مینمودهاند، لذا همواره در بیان داستانها برای جلب مخاطبان استفاده میگردند. رنگها علاوه بر توصیف پدیدهها به عنوان نماد برخی صفات و ویژگیهای زیستی و اجتماعی به کار گرفته میشوند.
رنگهای زرد، آبی، سبز، بنفش و سیاه معمولاً بیانگر وضعیتهایی چون: نومیدی، خطر (برق، اشعه، ترافیک)، ایمنی، آرامش، صفا و صداقت، تاریکی، رنج و درد، اعماق و بیانتهایی و غیره بودهاند. در همین مصداق از رنگ قرمز برای نشان دادن موضوعاتی نظیر: عشق و دلباختگی، گرما و سوزانندگی، برانگیختگی، شورش، انقلاب، خشم، بیرحمی، خطرناکی، جذابیت و غیرو در قصهها کمک گرفته شده است.
این کتاب میتواند بخشی از چنین کاربرد توصیفی و نمادی رنگها را در داستانها آشکار سازد و نقش آنها را برای جلب بیشتر مخاطبان کودک و نوجوان بیان نماید.
در بخشی از کتاب قوی قرمز میخوانیم:
تیر پس از رها شدن از کمان به سمت قوی قرمز رفت اما هیچ اثری نبخشید و پرندۀ زیبا همچنان متکبرانه بر سطح آب نشسته بود و صدای عجیبی همانند قبل از دهان او خارج میشد.
قوی زیبا ناگهان بالهایش را گشود و بازتابش نور خورشید از آنها محیط اطراف را کاملاً تحت تأثیر قرار داد. نور شدید قرمز رنگی که از بالهای قوی قرمز بازتاب یافته بود، چشمهای "مایدوا" را خیره ساخت و او را گیج و متحیر نمود.
"مایدوا" چندین دفعه دیگر نیز تیرهایی به طرف قوی زیبا انداخت، تا اینکه نهایتاً تیردان وی از تیرهایی که به همراه آورده بود، کاملاً خالی گردید.
"مایدوا" شور و اشتیاق بسیار زیادی برای شکار و در اختیار گرفتن قوی زیبا از خود نشان میداد ولیکن پرندۀ قرمز رنگ هیچگونه اقدامی برای بال گشودن و پرواز کردن از آن جا انجام نمیداد.
قوی زیبا مسیری دایرهای شکل را بر روی آب دریاچه شنا میکرد. او مرتباً گردن درازش را راست مینمود و آن را در حالت نوک زدن در آب دریاچه فرو میبرد و هیچ توجهی به تیرهای مهلکی که توسط جوان سرخپوست به طرفش پرتاب میشد، نداشت.