کتاب سرنوشت بیرحم نوشتهی حسین سلطانی، داستان زندگی واقعی خانوادهای از عشایر را که اتفاقی تلخ دختر کوچک آنها را به کام مرگ میکشد را روایت میکند و این اتفاق را در بر دارد.
در بخشی از کتاب سرنوشت بیرحم میخوانیم:
هوای خنک صبحگاهی به سرمای شدید تبدیل شده بود. گوسفندان در پایین تپه از سرما سر و صدا میکردند و سبزههای تپه از سرما در خود پیچیده بودند. آفتاب در افق تازه خود را نمایان میکرد تا به این سرمای سوزان خاتمه دهد. درحتان بالای تپه که شاهد جدایی غم انگیز مادر و دختر بودند از ناراحتی شاخههایشان را فرود آورده بودند. گنجشکها از دور چهچهه میزندند و آهنگی غمناک را در دل کبری به راه میانداختند...