کتاب اوسیو؛ پسر ستاره شبانگاه اثر کورنلیوس ماتیوس، با ترجمه و تدوین اسماعیل پورکاظم که به تصاویر متعدّد و مناسبی آراسته شده است، میکوشد تا موضوع پیدایش انسانها بر سطح زمین را بر اساس عقاید یکی از اقوام بشر برای کودکان و نوجوانان فارسی زبان بازگو نماید.
معمّای مبدأ و مقصد آفرینش بشر در قصّهها:
ذهن بشر در تمامی دورانهای پس از خلقت هیچگاه از این ابهام بزرگ خالی نبوده است که:
از کجا آمده است؟ چرا آمده است؟ و به کجا میرود؟ امّا همواره هیچ پاسخی برای آن نیافته است آنچنانکه مولانا مولوی میگوید:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم- که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟- به کجا میروم آخر؟ ننمائی وطنم.
ماندهام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا- یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم.
انسان سرگشته گاه خویش را بنابر اعتقادات "هندوان" مکتب "هندوئیسم" موسوم به "تناسخ" در میان اَشکال انسانی و حیوانی سرگردان میبیند.
و یا خود را بر حسب قوانین تکامل طبیعی از پائینترین سطوح موجودات زنده و سرانجام از میمونهای انسان نما به شکل و حالت امروزی منتسب میسازد.
از جمادی مُردم و نامی شدم - وز نما مُردم به حیوان بَر زدم.
مُردم از حیوانی و آدم شدم - پس چه ترسم؟ کی ز مُردن کم شدم؟
حملۀ دیگر بمیرم از بشر - تا برآرَم از ملائک پَر و سَر.
بار دیگر از مَلِک قربان شوم - آنچ اندر وَهم ناید آن شوم.
و یا اصولاً انسان را در هفتمین روز آفرینش و به یکباره از خاک به وضعیت انسانی مُتحوِّل میسازد.
امّا به هر حال نیمی دیگر از معمّا لاینحل میماند و آن اینکه به کجا خواهد رفت؟ هدف از آفرینش وی چه بوده است؟ و مقصدش کجااست؟ لذا در این بُرهه است که خود را از منشأ لایزال و ابدی از جمله از خداوند بزرگ و یا الهههای آسمانی میپندارد:
آنچه از عالم عُلوی است، من آن میگویم - رَخت خود باز برانم که همانجا فکنم.
مرغ بال ملکوتم، نیَم از عالم خاک - چند روزی قفسی ساختهام از بدنم.
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم - آنکه آورد مرا، باز بَرَد تا وطنم.
بدین ترتیب انسان امروزی با تمامی دانشهایی که در طی زمان آموخته و جمع آوری کرده است، هنوز برای اصلیترین پرسش و معمّای زندگی خویش پاسخی نیافته است لذا همچنان در آرزو و افکار حقیقتِ پیدایش و دستیابی به جاودانگی در بُرهۀ کوتاه زندگی جسمانی خویش سرگردان و در انتظار مانده است.