کتاب کتاب آخرین قطار که بیاید دیگر رفتهایم نوشتهی میلاد دهکت نژاد، مجموعهای از داستانهای کوتاه جذاب است.
عناوین داستانهای این کتاب عبارتند از: سی سالگی، توی ذوق زننده، ملالتبار و ...، فراری، آخرین شب، سبز تیره ... شاید هم کمی روشن، از اینجا تا مرگ 18 ساعت پیاده راه است!، شبیه دختری که نمی شناسم و صدهزار روز و یک شب که بگذرد.
در بخشی از کتاب آخرین قطار که بیاید دیگر رفتهایم میخوانیم:
شروع روزهای آشنایی و شوق بود و علاقه و آتش هوس. اما همه چیز مثل همیشه تکراری بود. مثل دفعه اول و بعد وقتی به خودت میآیی که میبینی قله را فتح کردی. آنقدر با لذت گذشته و آن قدر غرق در هوست بودی که حتی یادت نمیاد چه جوری به این بالا رسیدی و بعد تو دوباره به کاشف شدی، دنبال کشفی جدید. تازگی و طراوت تموم میشه و فقط دلت میخواد زودتر به زندگی عادی خودت برگردی. دیگه نه جذبهای مونده و نه شوقی.
برمیگردی و میای پایین. بدون توجه به نالههای باد و گرمای خورشید که دیگه تازگی نداره. حالا نوبت اون بود که دست و پا بزنه، که تلاش کنه. ولی تلاش برای نگه داشتن کسی که تصمیمش رو گرفته، خیلی بیهودهاس.