کتاب صوتی بیلی و ملکه اثر استفان رابلی، داستان بیلی پارکر پسری چهارده سالهای با موهای قهوهای و چشمان سبز است که خواهری به روکس دارد. آنها تعطیلات خود را در خانه مادر بزرگشان میگذرانند و ماجرای جالبی را رقم میزنند.
کتاب صوتی بیلی و ملکه یکی از قصههای مجموعه داستانهای کوتاه از ادبیات جهان محسوب میشود که اسماعیل پورکاظم آن را ترجمه کرده است.
در بخشی از کتاب صوتی بیلی و ملکه میشنویم:
"روکس" به "بیلی" نگاه کرد. در این لحظه باران هم اندک اندک شروع به باریدن کرده بود. او گفت: بیا به خانه برگردیم. ما امروز نمیتوانیم عکس خوبی از ملکه تهیّه کنیم. بهتر است شانس خود را روز چهارشنبه امتحان نمائیم، چون ملکه قرار است در آن روز به تماشای فیلمی در شهر لندن بروند. یادت هست؟
چهارشنبه شد. "بیلی" و "روکس" با قطار خودشان را به لندن رساندند. آنها همانطور که در مجلۀ "قصر" نوشته شده بود، در مقابل سینما "اودیون" واقع در میدان "لیزیستر" حاضر شدند. اینک ساعت 7 و 15 دقیقه است و فیلم در ساعت 7 و 30 دقیقه شروع میشود.
صدها نفر از مردم در بیرون سینما ازدحام کرده بودند. همۀ آنها دلشان میخواست که ملکه را ببینند. اتومبیل حامل ملکه در ساعت 7 و 25 دقیقه وارد محوطه شد.