کتاب خاتِم نوشتهی پویا زرین، متشکل از دو داستان نیمه بلند و دنبالهدار در ژانر تریلر (مهیج) است.
در قسمت اول پدر حسام در آستانهی مرگ حلقه یا انگشتری گران قیمت را به او میدهد اما کسانی به دنبال آن حلقه هستند که برای بدست آوردن آن هر کاری میکنند و زندگی حسام و پسرش برای همیشه تغییر میکند.
قسمت دوم ماجرای حامد، پسر حسام است که طی اتفاقی عجیب نابود کنندهی زندگی خود و پدرش را پیدا کرده و برای انتقام نقشهای شوم میکشد.
در بخشی از کتاب خاتم میخوانیم:
خودرویی سفید و قدیمی بیش از چند ساعت بود که حسام و پسرش را تعقیب میکرد.
حسام سرعتش را کم و زیاد کرد. از چند ماشین هم سبقت گرفت اما ماشین سفید با رانندهای که تمام صورت خود را پوشانده بود، پا به پای آنها حرکت میکرد!
حامد گفت: «بابا چه شده!؟».
حسام همانطور که با سرعت میراند، جواب داد: «ماشین عقبی دنبالمان میکند!».
پسر تکان خورد و به عقب نگاه کرد.
حسام هراسان گفت: «نه... نه... نگذار بفهمد».
مدتی گذشت. جاده شلوغ بود بنابراین حسام آهسته حرکت کرد.
تقریبا به روستا رسیده بودند.
حسام و پسرش برای دقیقهای از پشت سرشان قافل شدند و وقتی که به عقب نگاه کردند- هیچ ماشین قدیمی و سفیدی وجود نداشت.
چارهای نداشتند.
وارد روستا شدند زندگی روستایی را آغار کردند..