کتاب کالیوه به قلم میثم موسوی، دربردارندهی سرودههایی دلنشین و زیبا در قالب شعر سپید و غزل است.
بسیار شنیدهایم که میگویند: لطفاً شعر تحویل ما ندهید! بدون تردید مقصود دوستان ما از این جمله معنای دیگر این واژه و استفاده ننمودن از واژگانِ بیاساس است، چرا که هر کسی میداند که شعر چیست و غنای فرهنگی هر ملتی به شعر و ادبیات آن وابسته است.
در بخشی از کتاب کالیوه میخوانیم:
دیروز از دانستههایم میگفتم
امروز از آگنوستیک، از ندانستههایم.
خیام درونم را آتش افروخت
و ابوالعلای معری مرا به شاگردی پذیرفت
میدانم که تقدیر من این چنین بود و قضای من آنچنان
اعتراض من آشفته شدنم نیست
که حرف من خستگی ست.
خسته از پرسشهای بدون جواب
خسته از پاسخهای بی صواب
و خسته از تمام شکها و تردیدها
من فردای خود را هم چنین میپندارم؛
چرا که با خیال به آیندهام سفر میکنم
و تصور را مختوم به تصدیق نمییابم!
آری، من خستهام...