کتاب مردی که دیده نمیشد نوشتهی سام کاتب، زندگی مردی به نام فرهاد را روایت میکند که روزی طبق روال همیشگی بعد از کار به خانه برمیگردد اما با وقوع حادثهای اوضاع زندگیاش به طرز عجیبی به هم میریزد.
در بخشی از کتاب مردی که دیده نمیشد میخوانیم:
بهار باز خندید گفت: خواهر دوستشو پریا همکلاسین، ظاهرا اینها همدیگه رو یه جای دیدن بعد پریا میگه اون دختره هربار میبینتش از پارسا میپرسه! پارسا هم که هی آمار دخترو از پریا می.. . فرهادش حرفش رو قطع کرد گفت: او پس قراره عروسدار بشی؟