کتاب خاطرات یک دزد دریایی ناتمام (الدوادو) به قلم آزاده دریکوندی، شرح خاطره نویسیهای یک دزد دریایی به نام شوآن لئوپاردو است که در اول جوانی ناخواسته وارد کشتی دزدان دریایی میشود و چون وجود خانومها در کشتی ممنوع است هویت خود را پنهان میکند و خودش را یک مرد جا میزند.
زمانی که شوآن لئوپاردو خودش را یک مرد جا میزند، شورش علیه کاپیتان کشتی یعنی ادوارد تیچ، هویت واقعیاش به عنوان یک زن را فاش میکند. شاید برایتان سوال باشد که چرا نام این مجموعه خاطرات یک دزد دریایی ناتمام است! شوآن لئوپاردو یعنی شخصیت اصلی این مجموعه داستان، برخلاف غرور و هوشی که دارد معتقد یک انسان تمام و کامل نیست بنابراین نام نوشتههایش را «خاطرات یک دزد دریایی ناتمام» گذاشت.
در این قسمت با کاپیتان لئوپاردو همراه شوید تا سفری داشته باشید به یکی از ناشناختهترین شهر دنیا که از طلا ساخته شده است. الدورادو سرزمینی پر از طلاست که نامش برای شوآن کافیست تا به دنبالش برود و سختیهایش را به جان بخرد چراکه او مانند هر دزد دریایی، عاشق طلاست. منتظر قسمت بعدی باشید.
در بخشی از کتاب خاطرات یک دزد دریایی ناتمام (الدوادو) میخوانیم:
دوباره پشت سرمو نگاه کردم خبری نبود ولی این دفه از صداشون میشد فهمید که خیلی نزدیک شدن من که وسط جک و رابین بودم دستامو گذاشتم روی کمرشون و هلشون دادم. خودمو هم دقیقا هم زمان با اونا پرتاب کردم پایین. هر سه تامون فریاد میکشیدیم تا اینکه بالاخره روی زمین افتادیم. اولش فکر کردیم که مردیم واسه همین خودمون رو به مردن زدیم!! اونا رو نمیدونم ولی من متوجه شدم که هیچ دردی احساس نمیکنم. چشمام رو با اکراه باز کردم و یه نگاه به اطرافم انداختم همه چی عادی بود. بلند شدم و سر جام نشستم. دستامو به آرومی بهم زدم و گفتم: رد نمیشه! این یعنی من زندهام.