کتاب مجموعه داستانهای آقای بازرس: آقای بازرس شانهی سر من کجاست؟ نوشتهی فرزانه تقدیری، داستان یک کارآگاه کودکان است که برای حل مشکلات آنها به تحقیق و بازرسی میپردازد و معما و مشکل آنها را حل میکند.
در بخشی از کتاب مجموعه داستانهای آقای بازرس: آقای بازرس شانهی سر من کجاست؟ میخوانیم:
مادر به اتاق سارا رفت و او هم، همه جا را گشت اما هیچ اثری از شانهی سارا پیدا نکرد. وقتی سارا دید که مادرش از پیدا کردن شانه ی زیبا و دوست داشتنیاش ناامید شده، زد زیر گریه و پشت سر هم گفت: «من شونهم رو می خوام.» مادر با مهربانی جلو آمد و سارا را در آغوش گرفت. صورت زیبا و تپل سارا را بوسید و گفت: «سارا جان درست نیست خیلی زود و سریع، با هر مشکلی که برات پیش میاد گریه کنی. من میدونم شونهت رو خیلی دوست داری اما اگر هم پیدا نشد نباید این طوری ناراحت بشی و گریه کنی و خودت رو اذیت کنی. از مادربزرگت میخوایم که به شونه ی دیگه، برات درست کنه.»