کتاب دل به دریا سپردن نوشتهی افشین صفرنیا، داستانی با مضمون روانشناسی است که مبارزهی پلیدی و نیکی را مورد تحلیل قرار میدهد.
در جهانی که همه به دنبال خلق بهترینها هستند و حسهای همکاری و همدلی را تشویق مینمایند. در این میان عدهای از ساکنان بعضی سرزمینها در جور و جفا و ستم کسانی هستند که حس خشونت و اعمال شنیع بر ضد انسانیت و همکاری و همدلی را خواهان و در گسترش آن نیز از هیچ ابزاری فروگذار نمیگردند.
در بخشی از کتاب دل به دریا سپردن میخوانیم:
همگان تصمیم خود را گرفتهاند و باید برای تغییر و روند ایجاد فرصتهایی که در آن همگان با آرامش خاطر در پی تغییر وضعیت خویش باشند گام گذاشت. در چنین فضایی از تأیید همگانی، فرصتی ایجاد گردیده که دل به دریا زنند و ماهیهای خود را آن جا صید نمایند و برای آیندهای حاکی از فرصتهای تازه برنامه ریزی نمایند. چون دریا بسان زیبارویی نامهربان است و هر لحظه امکان دارد چهره دیگری از خود به نمایش بگذارد. در ساحل آرامش باید به اندیشه طوفان عظیم در دل دریا بود و این صرفا با برنامه ریزی و آینده نگری حاصل میگردد.