کتاب بقا (مجموعه داستانهای کوتاه) نوشتهی سعید موسیوند، داستانهایی کوتاه در ژانر علمی تخیلی دربردارد.
در بخشی از کتاب بقا (مجموعه داستانهای کوتاه) میخوانیم:
ابر عظیم به زمین رسیده، آفتاب و هر چیزی را در پشت خود پنهان کرده و سیاهی چون شب را در وجود خود شکل داده بود. انگار در آن، موجودی شیطانی در تلاش بود. جلوی ابر سیاه و در فاصلهای نه چندان دور، شهری با ساختمانهای بلند و پرهیاهو و مملو از انسان در تکاپو بود. هیچکس به مهمان ناخواندهای که سالیان دراز شهر را احاطه کرده بود توجهی
نداشت؛ اما آن ابر به گفته مقامات اداره کننده شهر تهدیدی بالقوه برای موجودیت شهر بود و شهر برای جلوگیری از هجوم ابر سیاه میبایست شبانه روز فعال باشد و تولید انرژی سفید کند تا بتواند در مقابل انرژی بیماریزای ابر سیاه از خود دفاع کند.
هر لحظه در ایستگاههای اتوبوس و مترو مردم با عجله در حال آمدوشد به محل کار خود بودند. شهری با کارخانهها و شرکتهای بزرگ، حجم عظیمی از رونق اقتصادی شهر و حتی کشور را در اختیار داشت و مردم با اینکه وقت زیادی برای بسیاری از کارهای روزمره یک انسان عادی را نداشتند، به خاطر رفع شدن مشکلات مالی خود به کار و فعالیتشان در
شرکتها و کارخانجات با ساعات کار زیاد راضی بودند.