کتاب چهل پنجره نوشتهی طاهره ایبد، دربارهی دختر مریضی به نام «نقره» است که همراه خانوادهاش به قصد شفا یافتن عازم مشهد مقدس میشود. در این داستان، نوجوانان با زندگی و کرامات امام رضا (ع) آشنا میشوند.
داستان کتاب در 23 پنجره (قسمت) نوشته شده است، به طوری که هر پنجره گوشهای از این سفر را بازگو میکند. در پنجرهی اول، «نقره» شرح حال و سرگذشت خود را هنگام توقف در پشت پنجره فولاد صحن مطهر امام رضا (ع) بیان میکند. در پنجرههای بعد، به تناسب موضوع، بخشی از زندگی و سفر امام رضا (ع) نیز بیان میشود. پنجرهی آخر به شفای نقره در حرم امام رضا (ع) اختصاص دارد.
در بخشی از کتاب چهل پنجره میخوانیم:
بابا در چمدان را باز میکند، تکه پارچه سبزی در میآورد و یک سرش را میبندد به دست چپم. مامان گریه میکند. یک سرش را هم میبندد به میلهها. حیاط خیلی شلوغ است؛ خیلی هم بزرگ. مامان گریه میکند. پیرمردی هم نشسته است، سرش را تکیه داده به میلهها. چیزی میگوید. من نمیشنوم! جمعیت میرود و میآید. هیچ وقت حیاط خلوت نمیشود. دور و بر سقاخانه پر از آدم است. سقاخانه طلا مثل خورشید میدرخشد. آدمها از سقاخانه آب میخورند. یک گوشه حیاط پر از گندم و کبوتر است.