محمود کیانوش، شاعر، داستان نویس و منتقد ادبی معاصر، می گوید:
«در مدّتی که شعرهای این کتاب را برای انتشار در کتابناک تایپ می کردم، بارِ دیگر، و این بار تلخ تر و دردناک تر از همیشه، این تأسِف و تعجّب در ذهنِ من شعله ور شد که چرا از زمانی که صنعت «چاپ» به ایران آمد و «روزنامه» آیینۀ اخبار زمان و بلند گوی دردها و شکوه ها و آرزوهای مردم کوچه و بازار شد، شاعران ما، با «شمشیر» کردن «قلم» در میدانِ سیاست، شعر را فدای شهرت یا محبوبیت عامّ کردند؟ و این نکته به ذهنم آمد که حالا، که نزدیک به نیم قرن از گفتنِ شعرهای جهانیِ این کتاب می گذرد، علاوه بر دوستدارانِ شعر، از آن شاعرها هم بخواهم که آنها را بخوانند تا ببینند و بدانند که با رنگین و آهنگین کردنِ حرفها و ناله ها و شکوه های روزنامه ای و سیاسیِ مردم نجیب و سادۀ کوچه و بازار، همیشه چه دنیایی از تجربه های فکری و روحی و احساسیِ «انسان تاریخی» در نظارۀ جهان و هستی را از دست داده اند، و بدانند که اگر شاعرانی مثل «سعدی» و «حافظ» در عصر ما زندگی می کردند، به شهادت شاعرانی مثل گارسیا لورکا، رابیندرانات تاگور، پابلو نرودا، اوکتاویا پاز، و دیگر همسانهای آنها، شعر را این طور می شناختند و این طور می گفتند، و همچنین بدانند که با تسلیمشان به خود شیفتگی و خود فریبی، و به جای «شعر خود را گفتن»، با «حرف مردم را شعر کردن و به آنها پس دادن»، خود و انسانهای همزمان و همزبانِ خود را از چه گنج هایی از «احساس» و «اندیشه» و «معنی» و «سخن» محروم داشته اند!»