داستان نیمه بلند جنایی

اولش فکر می کردم حال خودم اینطوریه اما حالا مطمئنم که شوهرم قصد داره، منو دیوونه کنه.

دکتر «هری برنشتاین» سری تکان داد و پس از لحظه ای مکث، یادداشتی روی دفترک رو بسته، میز کناری نوشت.

منظورم این نیست که منو اذیت می کنه، اینطوری با من رفتار نمی شه، نه! منظورم اینه که کاری می کنه تا در صحت سلامتی خودم به شک بیفتم و این عمل رو به نیت خاصی انجام میده.

«پاتسی راندولف» روی خود را از هری برگرداند و به سویی دیگر نگریست. حتی با وجود اینکه، طی زمان جلسه، هری دفتر خود را تاریکی نگاه می داشت، اما می توانست قطرات اشک را در میان چشمان او ببیند. با لحن مهربانی گفت:

شما خیلی آشفته و پریشانید.

البته که هستم و خیلی هم ترسان.

این خانم چهل ساله، تنها بیمار هری طی دو ماه خیر بود. طی جلسات مکرر، اشک در چشمانش می انباشت اما پایین نمی آمد. اشک ها میزان سنجش حال و هوای هیجان انسان ها هستند. بعضی از بیماران سالها، بدون گریستن، به نزد دکترهای خود می روند که معالجه شان کاری بس دشوار است، چرا که اگر قطرات اشک از چشمان جاری شوند، هر دانشجویی هم می تواند، بنشیند و یادداشت بردارد