بعد از فروپاشی و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و تحولاتی که در کشورهای بلوک شرق روی داد دوران جنگ سرد به پایان رسید و قدرتهای بین المللی آرایش نوینی یافتند. تبیین شرایط تازه جهانی و مناسبات بین المللی در جهان آینده بستر مناسبی را برای نظریه پردازان سیاسی فراهم نمود تا با توجه به دیدگاه خود راجع به ریشهها و علل تحولات شگرف دهه آخر قرن بیستم که بالطبع ناشی از مبانی اعتقادی و فلسفی خاص، همراه با لحاظ منافع کشور متبوع خود بود به تفسیر و تحلیل وقایع و سرانجام آنها بنشینند.
از یک منظر، روابط بین المللی که تا پیش از این وقایع طبق بلوکهای سیاسیای که مرکب از دولت و کشورهای متحد شامل بلوک شرق (کمونیست) و بلوک غرب (سرمایه داری) تعریف میشد در نظم نوین بین المللی دیگر نه بر اساس آن معیار بلکه بر پایه روابط میان واحدهای بزرگتر تشکل های بشری، یعنی تمدنها و عمدتا مبتنی بر دین تعیین خواهد شد.
نظریه معروف «برخورد تمدنها» که گاه از آن به «جنگ تمدنها» تعبیر میشود بر پایه این نظریه استوار شده است. سابقه و ریشه این نظریه را باید در آراء و نظریات «توین بی» جستجو نمود که در سال 1947 در کتابش به نام «تمدن در بوته آزمایش» مقاله یازدهم کتاب را تحت عنوان «برخورد میان تمدنها» جنگ تمدنها، مینگارد.