من کارمند باسابقه ی بایگانی شرکت ساختمان سازی بعد از هشت سال کار سخت به عنوان عروسک پوش یک رستوران بزرگ استخدام شدم. احمقانه به نظر میرسید اما احساس میکردم این شغل غرورم را حفظ میکند و به همین خاطر انتخابش کرده بودم. هر روز عصر مثل یک مشتری همیشگی وارد رستوران میشدم، پشت میز مینشستم و غذایم را میخوردم. شاید حتی از حرص اینکه گرفتار چنین وضعی شده ام شیکتر از همیشه لباس میپوشیدم، کلاه میگذاشتم، ادکلن میزدم و صورتم را مرتب اصلاح میکردم. آنقدر که در نگاه اول شبیه مدیر رستوران به نظر میرسیدم.
اگر فرصت مطالعه ندارید، داستانه ای کوتاه انتخاب مناسبی برای شماست که تنها با صرف چند دقیقه از وقت های سوخته، می توانید از خواندن آن لذت ببرید.