از آغاز تا به انتهای این کتاب بخوبی مشهود است که بنای شناخت آسیبها و آفتها و راه چارۀ مصون ماندن از آنها و یا درمان آنها، دقیقاً بر پایۀ آشتی انسان با خویشتن خویش نهاده شده نه بر پایۀ جنگیدن با خود یا سرکوبی خود، یا درگیری با خود. در سرتاسر صحفیه، انسانی را میبینیم که در اندیشۀ خود است؛ به حدی خود را دوست دارد که میکوشد این «خود با ارزش»، «این خود گرانبها» و «این خودی که ارجمندتر از هر چیز دیگر است» را حفاظت کرده و بپروراند.
انسان صحیفه، انسان خشک، انسان ستیزه جو با خود، نیست؛ موجودی است بدور از هر فساد، در صدد هر صلاح، خیر خواه برای خود و دیگران؛ غمخوار خود و غمخوار دیگران. انسان صحیفه، انسان زیبا و زیبا خواه است. و چنین انسانی باید و حتماً آسیبهای ریز و آفتهای نامشهود را نیز کشف کرده بهداشت، رهچاره و یا درمان آنها را نیز بشناسد و بشناساند.