آنچه که در این کتاب با عنوان سنتز هگلی و ایدهآلیسم مذهبی توسط امین افصحی گردآوری شده است. در اصل کوششی است که آن جنبه از ابعاد فردی و اجتماعی انسانها را بررسی میکند که کمتر مورد توجه بوده است، و انسان را از زاویهی منفعتطلبی میبیند، منفعت طلبیای که به نوعی در خون آدمی بوده و شاید همین بعد ما به نوعی بعد تاریخ ساز بشر میباشد، آنچه امروز تاریخ مینامیم، در اصل ثبت وقایعی است که در گذشته از نوع بشر به دست ما رسیده است، وقایعی که بر اثر منفعتطلبی حکام اتفاق افتاد و حتی در ثبت آنها نیز منفعت پادشاهان و طبقهی اشراف لحاظ گردیده است.
من در اینجا از فلسفهی تاریخ و یا فلسفهی جامعهشناسی و حتی روانشناختی جامعهشناسی چیزی نگفتهام فقط اگر به نقد سنت پرداختم. سنتی را نقد کردم که در اصل ریشه در الهیت نداشته و اگر مدرنیته را با نقد معرفی کردم، علتش آنکه اساس ا مدرنیتهای که بیخدا باشد بیشتر به درد دنیای روباتها میخورد تا دنیای انسان، انسانی که حتی اگر در تاریکترین زندانها گرفتار شود، باز به دنبال دریچهای است تا با آن به آسمان بنگرد.