داستان کتاب صوتی شکارچیها در برف اثر توبیاس وولف با برنامهی شکار رفتن متداول سه دوست قدیمی فرانک، کنی و تاب شروع میشود.
در اکثر لحظات روایت کشمکش میان شخصیتها که حاصل خطاهای فردی هرکدامشان از جمله خودشیفتگی است وجود دارد. توبیاس وولف با نوشتن این داستان قصد داشته خودپرستی و عدم توجه به دیگران را آخرین مرتبه از گناهان انسان به تصویر بکشد.
توبیاس وولف (Tobias Wolff) سال ۱۹۴۵ در آلاباما به دنیا آمد. اما در واشینگتن بزرگ شد. او مدتی در پالو آلتو، کالیفرنیا در کالیفرنیا به تدریس برنامههای داستاننویسی و ادبیات پرداخت.
وولف به خاطر مجموعههای داستان کوتاه شهرت زیادی دارد. او در کنار ریموند کارور، ریچارد فورد، آن بیتی و دیگر نویسندگان مینیمالیست از پیشتازان داستان کوتاه امروز آمریکاست.
او سه بار برنده جایزه اُ هنری شده و به خاطر مجموعه داستانهای کوتاه، رمانها و خاطراتش مورد تقدیر قرار گرفته است.
در قسمتی از کتاب صوتی شکارچیها در برف (Hunters in the snow) میشنویم:
کنی شلیک کرد. گلوله درست خورد وسط چشمهای سگ. سگ درجا در برف فرو رفت، پاهایش دو طرف بدناش یله شدند، چشمهای زردش همانطور باز و خیره ماندند. اگر خونی در کار نبود، به قالیچه خرسک کوچکی میمانست. خون از پوزه سگ روی برف راه افتاد.