کتاب صوتی آدم مغرور اثر آنتون چخوف ماجرای جذاب مرد مغروری است که در یک میهمانی شرکت میکند اما به دلیل غرور زیادش به مشکل میخورد و...
در قسمتی از کتاب صوتی آدم مغرور میشنویم:
- زن، باید خوشگل باشد ولی مرد، اگر هم خوش تیپ نبود غمی نیست؛ چیزی که ارزش او را بالا میبرد، شعور و تحصیلات اوست. والا قیافهی خوش را بگذار در کوزه و آبش را بخور! یک مرد خوش بر و رو اگر مغزش از علم و شعور خالی باشد، به یک پول سیاه نمیارزد! … راستش را بخواهید من از مردهای خوش قیافه خوشم نمیآید …! Fi donc (به فرانسه: اوف)
- البته کسی که قیافه جالبی نداشته باشد، باید هم از این حرفها بزند! ولی مردی را که در آن اتاق نشسته و از اینجا پیداست تماشا کنید. این را بهش میگویند: مرد خوش قیافه! فقط حالت چشمهایش، به هر چه بگویید میارزد! نگاهش کنید! الحق که خوش تیپ است! راستی، ایشان کی باشند؟
ساقدوش نظری به اتاق مجاور افکند و پوزخند زد. آن جا مردی گندمگون و خوش منظر و سیاه چشم، روی مبلی لمیده بود؛ پا روی پا انداخته بود و با زنجیر ساعتش بازی میکرد؛ چشمها را تنگ کرده و نگاه آکنده از نخوتش را به مهمانها دوخته بود؛ پوزخندی بر گوشهی لبهایش پدید و ناپدید میشد. ساقدوش گفت:
- چیز بخصوصی در او نمیبینم! ای … حتی میتوان گفت که ریختش چنگی به دل نمیزند… قیافهاش حالت ابلهانهای دارد… گردنش را تماشا کنید سیبکی دارد قد دو ذرع و نیم!
- با این همه، خیلی تو دل بروست!
- به نظر شما خوش تیپ است ولی به عقیدهی من، نه. وانگهی اگر هم خوش قیافه باشد حتماً بیشعور و بیسواد است. راستی ایشان کی باشند؟