کتاب زایش تراژدی از جان موسیقی اثر گرانبها و نایاب فریدریش ویلهلم نیچه، بزرگترین فیلسوف معاصر است.
نیچه اولین بار در سال 1872 میلادی در حالی که 28 ساله بود، این کتاب را منتشر کرد که با بازخوردی منفی در میان محصلان آکادمیک مواجه شد. اما با گذشت زمان و تعمق بیشتر در این اثر بیهمتا، کم کم کتاب راه خود را پیدا کرد و سرانجام به چنان جایگاه والایی دست یافت که تأثیری عمیق بر تاریخ تفکر غرب به جای گذاشت.
در بخشی از کتاب زایش تراژدی از جان موسیقی میخوانیم:
شوپنهاور، کسی که آن صعوبتی را که شاعر تغزلی برای کند و کاوهای فلسفی هنر ایجاد میکند پنهان نمیدارد، معتقد است که وقتی در مابعدالطبیعهی عمیق موسیقیاش به تنهایی شیوهای را برای کنار زدن قاطعانه آن صعوبت پیدا کرد، در روح و جان خویش و با افتخاری شایسته او، راه حلی را برای آن کشف کرده است.
کاری که من نیز معتقدم در اینجا انجام دادهام. راه حلی که البته من با آن هم داستان نیستم.
برای مقایسه، این آن شیوهای است که او به وسیله آن طبیعت بنیادین ترانه را توصیف میکند:
«آگاهی سراینده از موضوع اشتیاق و خواهش مالامال گشته است، که خواست و اشتیاق شخص خود اوست، اغلب همچون یک اشتیاق خرسند رها شده (طرب) و همچنین با غلبهای بیشتر، همچون یک اشتیاق محدود و محصور (اندوه)، همواره چونان عاطفه، شور و وضعیت متلاطمی از احساسات.
به هر روی، موازی با این وضعیت و هم زمان با آن، سراینده با نظر بر طبیعت اطراف، بر خویشتن خویش همچون موضوع یک دانش و معرفت ناب و غیر ارادی آگاه میگردد، که آرامش مبارک و تزلزل ناپذیر آن در تقابل با شعف برآمده از آن اشتیاق و خواست همواره بازداشته شده …