کتاب مجموعه داستان گروهی چوک 2 شامل داستانهایی از نویسندگان ایرانی است که عضو کانون فرهنگی چوک هستند.
در بخشی از کتاب مجموعه داستان گروهی چوک 2 میخوانیم:
چشمهایم چهار تا شد، مات مانده بودم که این توضیح درباره ادبیات و میهن را از کجا آورد؟ احتمالاً امیرعلی هم حال من را داشت که از اینجا به بعد مسابقه را گیج و با لکنت جواب میداد. یعنی ما زنها از اینکه عراق به ایران حمله کرده، رگ حسادتمان غلیان کرده است؟ یعنی احساسی که من از فهمیدن ارتباط عاشقانه همسرم با دختری قبل از ازدواج، داشتم حسادت بود ولی احساس او از عشق یک طرفه یک بیمار روانی قبل از ازدواج غیرت است؟
با این حساب تمام زنها بیماران روانی هستند که درمانی ندارند. باید از فردا قرصهای آبیم را بخورم. حالا میفهمم چرا آن بیمار روانی از من خوشش آمده بود و من از همسرم. باید به آن برنامهای که دکتر روانشناس آورده بود پیامک بزنم که لطفاً درباره بیماری روانی تعصب هم صحبت کنید و اینکه این بیماری در زنها وجود ندارد ولی در مردها رایج است. باید به او هم از این قرصهای آبی میدادم.