آنتون چخوف در کتاب صوتی مجموعه آثار چخوف جلد سوم - داستان خوابم میآید، بخشی از زندگی یک دختر نوجوان را روایت میکند که در خانهای کنیز است. او از صبح تا شب باید به کارهای خانه رسیدگی کند و شب تا صبح هم کنار گهوارۀ کودک صاحبخانه بیدار بنشیند و گهواره را تکان دهد.
اگر برای لحظهای خوابش ببرد، نوزاد شروع میکند به گریه کردن و آنگاه است که مرد یا زن صاحبخانه او را به باد کتک میگیرند. با طلوع خورشید هم دوباره کارهای خانه شروع میشود: نظافت، پخت و پز، آوردن آب، خرید، ... . یک شب، هنگامی که کنار تخت نوزاد نشسته و آن را تکان میدهد راه چاره را پیدا میکند: از بین بردن بچه! هر چه بیشتر فکر میکند، بیشتر مطمئن میشود که تنها دلیل بدبختیهایش این نوزاد است و باید او را از میان بردارد. بالش را روی صورت نوزاد میگذارد و فشار میدهد...
در قسمتی از کتاب صوتی مجموعه آثار چخوف جلد سوم - داستان خوابم میآید میشنویم:
لکهی سبز رنگ و سایهی کهنهها و شلوارها بار دیگر به حرکت درمیآیند و به او چشمک میزنند و چیزی نمیگذرد که دوباره بر مغزش حاکم میشوند و باز جادهی پوشیدهی از گل و لای آبکی را میبیند. سایهها و مردهای توبره بر پشت اینجا و آنجا دراز کشیده و به خوابی سنگین فرو رفتهاند.