کتاب صوتی تونکا، اسب سرکش داستان پسر سرخ پوست و اسبی است که در دشتهای بزرگ باخترِ دست نخورده میتازد و بانگ بر میآورد.
پسری به نام گاو نر سپید که همراه مردان دهکدهی سیو به شکار اسبها میروند با اسبی گرفتار در کمند روبه رو میشود و او پس از روزها، سرانجام میتواند نگاه اسب را به سوی خود بکشاند و با او دوست شود. در این میان گاو نر سپید و تونکا دشمنانی هم دارند، گاو نر زرد، پسر عموی او که از گاو نر سپید بیزاری میجوید و دیگری سپاهی از مردان سپید پوست که خواهان نابودی دهکدهی سیو میباشند.
در بخشی از کتاب صوتی تونکا، اسب سرکش میخوانیم:
وقتی به کمرکش تپهای که در نزدیکی ده قرار داشت رسیدند، تونکا چنان ناگهان و به تندی ایستاد که چیزی نمانده بود گاو نر سپید معلق شود. گاو نر سپید فریاد زد: تونکا چکار ... ولی یک مرتبه حرفش را برید. از نوک تپه یک دسته سواره نظام به فرماندهی سروان گئوک پایین میآمد. گاو نر سپید سر اسب را برگرداند و فریاد زد: بدو تونکا، بدو!