پژمان رضایی در کتاب صوتی پیرزنی که تمام پروانههای جهان را به اسم کوچکشان میشناخت، ماجرایی جذاب را روایت میکند.
در بخشی از کتاب پیرزنی که تمام پروانههای جهان را به اسم کوچکشان میشناخت میخوانیم:
ساعت یک ربع به هشت که داشتم داروهای بخش آقایان را تخس میکردم و این بلبل آسیمه سر در اتاق را باز کرد و وارد شد. همینطور که پریشان دائم به لیوانهای یکبار مصرف توی سینی که از قرصهای رنگ به رنگ در حال پر شدن بودند اشاره میکرد، گفت: خخخخخورد، ههههمش رو خورد، تا قطرهی آخر خورد.