کتاب درود بر عشق نوشتهی محمدرضا زادهوش، اثری در مورد کالبدشناسی عشق است. تلاشی برای زنده کردن عشق و دوستی و احیای واژه عشق در زمانهای که این واژه معنای حقیقی خود را از دست داده است.
عشق در روزمرگیها میمیرد. نخستین گام، بیرون کشیدن خود از دست روزمرگی است. کار زیاد فرصت عشق الهی را از ما میگیرد. عشق یک مبنا و یک پیشنیاز است، بدون آن کارهای بسیاری انجام میشود؛ ولی همگی نادرست. نتیجه کار بدون عشق چیزی جز نفرتافزایی نیست. عشق یک نیروی نهفته است که مسافر جاده عشق میتواند از آن استفاده کند.
در بخشی از کتاب درود بر عشق میخوانیم:
خانواده کوچکی را میتوانی ببینی که هرکس به دیگری غر میزند. ممکن است این غر زدنها در خانوادهای دیگر، غلیظتر باشد، یا جای دیگر به دعوا بینجامد، یک خانواده ممکن است گاهی از همدیگر تعریفهای زورکی داشته باشند، و خندههای عصبی را چاشنی کنند. همه اینها یکی است، و بیشتر خانوادهها این گونهاند. هر کسی یک جور غر میزند. غر زدن آقایان به گونهای است که مورد تأیید دیگران قرار میگیرد. من اگر مردانه در جمعی مردانه غر بزنم، کسی ملامتم نمیکند. ناک زدن، نالیدن، همه اینها میتواند از جنسی به جنسی دیگر، و از سنی به سن دیگر، تغییر کند. همه این شکوهها نابودکننده شکوه عشق است.