کتاب رمان ص ص م از هفت تا نه و نیم اثر عباس نعلبندیان، داستانی جنایی را روایت میکند.
در بخشی از کتاب رمان ص ص م از هفت تا نه و نیم میخوانیم:
بالاخره پس از همهی فکرها، آقای ص. ص. م. نتوانست بین کارد و تناب یکی را انتخاب کند؛ ناچار هر دو را با هم همراه کرد. البته این جزو نقشه نبود، ولی چارهی دیگر هم وجود نداشت. آقای ص. ص. م. تمام اتاقها را آشفته و پریشان کرده و همه چیز را به هم ریخته بود تا کارد و تنابی را که دل خاهش هست، بیابد، و آخر چیزی نزدیک به آنچه که میخاست یافت. تناب، یک تناب ابریشمی محکم بود به طول یک متر و نیم که آقای ص. ص. م. به یاد نمیآورد آن را برای چه کاری خریده است؛ کاردی هم که پیدا کرده بود، یک کارد قدیمی بود که کم کم رو به زنگ زدن میرفت.
روی دستهی فلزیاش کنده کاریهایی داشت که او چیزی از آن سر در نمیآورد. تقریبن پانزده سانتیمتر درازا داشت، و ظریف و نازک بود. تناب را در میان خرت و پرتهای انبار و کارد را در آشپزخانه یافته بود. دیگر آقای ص. ص. م. حوصله فکر کردن در خود نمیدید. وقت را، وقت عمل میدانست. تناب را روی میز کارش گذاشت و کوشید که کارد را تمیز کند. تیغهاش را با ملایمت و صبر بسیار به پشت یک بشقاب چینی کشید تا برق انداخت، و با کمی نفت، زنگ زدگی روی دستهاش را زدود.