« سلام لوک … بخت یارت!! »
کی بود با من حرف زد؟ راهرو پر از بچه های هیجان زده درمورد اولین روز مدرسه بود. من نیز هیجان زده بودم. اولین روز من در کلاس هفتم بود. اولین روزم درمدرسه ی راهنمایی شاونی ولی. خودم می دانستم که این یک سال بسیار سخت و طولانی خواهد بود. البته ریسک نکردم. پیراهن شانسم را پوشیدم. یک تی شرت سبز رنگ و رو رفته است که باید یواش یواش دور انداخته شود و جیب آن هم کمی پاره شده است.