کتاب زیر باران اثر احمد محمود داستان مردی به نام مراد است که برای خون دادن در ازای مبلغی پول به سمت بخش انتقال خون میرود و ...
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود نویسندهٔ معاصر ایرانی بود. او را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند. معروفترین رمان او همسایهها در زمرهٔ آثار برجستهٔ ادبیات معاصر ایران شمرده میشود.
احمد محمود با مجموعه داستانهای زائری زیر باران (۱۳۴۷)، از دلتنگی (۱۳۴۸)، پسرک بومی (۱۳۵۰) و غریبهها (۱۳۵۲) در فرم و شیوههای روایتگری، زبان، لحن و سبک به هویت مستقلی دست یافت و این هویت مستقل با دو رمان همسایهها (۱۳۵۳) و داستان یک شهر (۱۳۶۰) به اوج رسید.
در قسمتی از کتاب زیر باران میخوانیم:
مراد، صبح، با دهان تلخ، خمود و بیامید، از رو تخت قهوهخانه برخاست، پتوی سربازی را تا کرد و به انبار سپرد. حولۀ نخنما و چرک مرده را دور گردن پیچاند و از قهوهخانه بیرون زد و… همین که آفتاب تیغ کشید و لحظهای زود گذر تابید، کنار دیوار کوتاه بخش انتقال خون، پهلو به پهلوی دیگران، رو پاشنههای کوره بسته پا چندک زد و همدوش دیگران به انتظار نشست و به حرفها گوش داد.
– لامسب! گوش آدم به وز وز میفته
– خوب شیره جون آدمو میکشن… شوخی که نیس… مثه اینه که هر چی گرما تو تن آدم هس بیرون میزنه.
– عوضش سور یکی دو روز روبه راه میشه. هفده تومن، پول کمی نیس! میشه باش چهل تا سنگک خرید. شکم یه هنگو سیر میکنه.
و چانههای کشیده تکان میخورد و آروارهها رو هم میگشت و حرفها از میان لبها بیرون میریخت.
– زنم پا به ماهه… دیشب نذاشت اصلاً چرت بزنم، هی بیخ گوشم نق زد که برو… فردا برو… یه بار دیگهم بفروش. این یکی دو روزه امورمون بگذره، شاید سببی شد… خدا بزرگه… اما میدونی میترسم قبول نکنن، آخه همین چن روز پیش یه بار دیگهم فروختهام…
– به کسی چه مربوطه؟ تو داری خون خودتو میفروشی…