کتاب صبح خاکستری اثر الیاس محمدی داستان کوتاهی از مرگ است. داستان روایتگر مردی است که وقتی از خواب بیدار میشود همه چیز را جور دیگری میبیند و...
در قسمتی از کتاب صبح خاکستری میخوانیم:
امروز از صبح دنیا یه جور دیگه بود. همه چیز و همه جا رنگ خاکستری داشت. همه چیز خاکستری بود بجز لباس من که رنگش سیاه بود. توی اتاقم ایستاده بودم از دور، از دوره دور که نه، از یه کم آن طرفتر یک صداهایی میآمد. حالم اصلا خوب نبود. نمیتوانستم نفس بکشم. انگاری کسی گلویم را فشار میداد. یا یه چیز سنگین روی سینهام بود...